تهران این دیو زیبا، دیوی که وقتی حجاب شلوغیهایش را کنار میزنی، دختر زیبایی را میبینی با موهایی طلایی رنگ از مهربانی، اصالت و البته دامنی از خاطرات و حوادث تلخ و شیرین، با خیابانها و ساختمانهایی پر از قصههای آدمها. خیابانهایی که بخشی از تاریخاند. کمی عقبتر، حدود ۱۳۰۰
جایی زیر حصار شهر، پایین خیابان شاهرضا یا انقلاب فعلی، در نزدیکی حصار ناصری عهد قاجار، پایین دروازههایی که همان زمانها به فرمان رضا شاه و توسط بوذرجمهری شهردار وقت، با هدف قدرتمند کردن تهران برداشته شد، روبه روی بیمارستان امیر اعلم، نزدیک خانهی صادق هدایت و قصههایش، دقیقا در تقاطع خیابان هدایت در زبان مردم و شهید قائدی بر روی تابلو، جایی وسط خانههایی با معماری عصر پهلوی و آجرهای بهمنی، در میان شلوغی امروز و آرامش زمانی که ابوالحسن صبا ساز کوک میکرد و علی حاتمی تجربیاتش را به بازی میکشاند، میان اتحادیههای اصناف ،ستونهای دموکراسی که صد و چهارده سال پیش بنیانش با مشروطه گذاشته شد، شاید اصلا خیابان اصناف، در مرز خیابان ظهیرالسلام و خانقاه صفی علیشاه، چشمتان یک مغازه را میگیرد.
کافهای که برای لحظهای شما را پرت میکند به قبل از ۱۳۲۰، دوران شروع و اوج کافهها در ایران. این بار با روایتی از یک خانواده از یک خانواده ارمنی. روایتی که بر میگردد به صد و سه سال قبل در روسیه و انقلابی که دامن خانوادهی مردی ارمنی در اوکراین را میگیرد و به جرم سرمایهداری دستگیر و روانهی تبعیدگاه میشود و خانوادهاش به ناگزیر به ایران مهاجرت میکند و ایران آغوش باز میکند و فرزندان دوران نه چندان دور خود را میپذیرد. مهاجرانی که آستین بالا زدند برای چرخاندن چرخهای تولید.
پدر خانواده تربوغوسیان که قناد و نانوا معروفی دراوکراین بود، بعد از سه سال به ایران باز میگردد و شروع به تولید نان میکند. نان بلکی، نانهایی که در ایران مرسوم نبود اما خیلی زود جای خود را باز کرد. آن هم در اوج دوران قحطی گندم و آرد. بعد نانوایی تبدیل به شیرینی فروشی و شکلات سازی شد. نانوایی که یک روز نانهایش زینت بخش عروسی محمدرضا شاه و ملکه ثریا شد و بعدتر کیکش، کیک تولد محمدرضا شاه.
شیرینی فروشی که برای شروع کارش در سال ۱۳۰۸ اعلامیه داشت در روزنامه ناهید، با این مضمون که با سه عباسی و یک قران، خود را مهمان کنید به یک ضیافت بزرگ.
حالا ربین، پسر کوچکتر، همان پسری که در ایران به دنیا آمد، به همراه همسرش شیرینی و شکلات مینیون ، این کوچکِ زیبای بانمک را،در ایران میچرخاند و پسرهایشان در آمریکا شعبه شکلات و کافه مینیون را راه اندازی کرده اند و اداره میکنند.
ربین پیرمردی که در میان کهولت سنش یادش مانده است از کنار هم جمع شدن آدمها لذت ببرد، از اینکه دوستانش را کنار خود نگاه داشته است و همچنان مشتریها با لبخند و خوشرویی بدرقه میشوند.
شکلاتها کار دستِ عروس خانواده(همسر روبین) است و همچنان بر رسپیهای سالهای دور باقی مانده است. بی اعتنا به افزودنیهای امروزه…
شکلاتهایی که تنوعش چشمگیر است. از شکلاتهای پرتقالی گرفته تا سیگارتها و ترافلها…
نمیشود از شکلاتها و گفت و از شیرینیها نگفت، از حسن میررضایی، قناد خوشرو و خوشخنده مینیون، سازنده رولتها، نان میوهایها، نازکها. شیرینیهایی که دیگر فقط متعلق به جشنهای مذهبی نیست و جای خود را در بین ایرانیها باز کرده است. و البته قهوهای با طعم اصیل و اصالت وقهوهسازی آنتیک که بیش از ۴۰ سال پیش از ایتالیا به ایران وارد شد. به طور کلی مینیون به شما لذت یک تجربه ناب میدهد، تجربهای از صمیمیت، اصالت ، خوشرویی و طعم دلنشینی از تهران و خاطراتش…